۴۳.حماسه هفت تیر...!!!!!
بسم الله...
• زمان : هفت تیر
• مکان : در یکی از خیابان های شهر
مکالمه من و آقای همسر
+ آقای همسر! تولد حلما کیه؟
_ هفت تیر.
+ یعنی امروز ؟؟؟!!!!
_ نه!
پس کی؟؟
_ نمیدونم!!
• زمان : هفت مرداد
• مکان : خانه
متوجه میشم که امروز تولد حلماست.
+ آقای همسر تولد حلما امروزه؟؟؟
_ آره
+ امروز چندمه؟
_ هفت تیر.
+ :-|
۴۱.در انتظار قدم هایی که باید بردارم
به نام الله
یه جا توی یه کانال نوشته بود :« پارسال یکی گفت از کجا معلوم سال بعد بتونی اربعین بری کربلا؟! بیا امسال بریم! گفتم راست میگی! و بعد هرجوری شد خودم رو رسوندم! امسال دارم به چشم میبینم که آدم نباید فرصتهاش رو از دست بده...»
دارم به این فکر میکنم چرا نرفتم؟؟
به خاطر وضعیت مادرم موندم و نرفتم. گفتم امسال میمونم کمکش. دلم اما اربعین میخواست. همسرم قول داد که سال دیگر (امسال) مرا ببرد اربعین. خودش رفت و خوش به حال او و دیگر آدمهایی که رفتند. دلم برای خودم که تاحالا نرفتم میسوزه...
نمیدونم شاید دیگه هیچوقت کربلا رو ندیدم.
به قول یه شهید عزیز:« کربلایی شدن مهم نیست، کربلایی موندن مهمه. حتی اگه تا حالا نرفته باشی کربلا...»
اره! من هم اینجوری خودم رو دلداری میدم...
آه_از_دوری... ♪♪
پ.ن: تا حالا سه بار اون متن رسیده به دستم. و هر بار اشک مهمون صورتم میشه...
۴۰.آرزوهای بر باد رفته؟؟
به نام الله
بعضی وقتها که یک خبر از دوست و آشنا را میشنوم، فکر میکنم چگونه یک نفر آرزوهای تو را زندگی میکند؟؟
و بعد فکر میکنم که نکند زندگی من هم آرزوی یکی دیگر است؟؟
میدانی! مشکل از زندگی نیست، مشکل از آرزوهاست. آرزوهایمان کوتاه و موقت است.گذرا است.
بلندپروازی را نیاموختهایم. فکر کردیم با موشک به ماه فرستادن شدهایم آدم! نهایت بلندپروازیمان زندگی در کره مریخ است و ثبت نام سفر به فضا!
ما هنوز راه خدا را نیافتهایم!
دلبستهایم به دنیایی که نهایت آرزوهایمان زندگی دیگریاست!
چه پست! این است اشرف مخلوقات؟
فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ ...
به سوی تو گریختم ...
به سوی تو...
به سوی تو...
به سوی تو...
گریــــــــختم ...
.
#مناجات شعبانیه
کجا را دارم
جز درِ خانه ی تو؟!