۱۹.کربلا
حدودا 6 سال پیش که از سفر حج عمره برگشته بودم،
میپرسیدند:"چطور بود؟"
زبان حالم این دو بیت شعر بود:
"در بین الحرم دویده ام
صفا و مروه دیده ام
هیچ کجا برای من
کرب و بلا نمیشود، ای دوست!"
حدودا 6 سال پیش که از سفر حج عمره برگشته بودم،
میپرسیدند:"چطور بود؟"
زبان حالم این دو بیت شعر بود:
"در بین الحرم دویده ام
صفا و مروه دیده ام
هیچ کجا برای من
کرب و بلا نمیشود، ای دوست!"
میگفت زنی را میشناسم که موهایش را خیلی وقت است نمیبافد
گفتم: از دخترکی خبر نداری که خیلی وقت است که موهایش را کوتاه نگه میدارد
نکند حسرت بخورد از دستانی که موهای بافته اش را باز نمیکند
آنها را نوازش نمیکند
و دوباره نمیبافدشان.
دخترک میترسد...
تو بیشتر از هر کسی منو باور داری
حتی بیشتر از خودم...
و من بیش از عشق محتاج باور توام.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
ایستاده بود کناری و من را نگاه میکرد...
گفتم: " اینطور نگاه کردن منو نمیترسونه."
خندید:"مگه بقیه میترسن؟"
"از نگاهتون؟ بله ظاهرا میترسن."
"چرا شما نمیترسید؟"
"گفتنش ناراحتتون میکنه."
"سراپا گوشم"
"به دنبال چیزی هستید که نمیدونید چیه. کنجکاوید اما نمیدونید درباره چی. مأیوسید اما نگاهتون رو نگه داشتید. فکر کنم یک سفر بدون برنامه شما رو بازسازی کنه..."
"خدا کنه که با این چیزا حالم خوب بشه"
"حال خوب اومدنی نیست به دست اوردنیه."
"..."
"به دستش بیارید :)"
بسم اللّه الرحمن الرحیم
+اون کی بود؟
_به نظر میرسید که فقط یه اسمه که روی یه ادم گذاشتن.
اما اون قلب من بود؛
با حسی که درون رگهام جریان داشت...
پ.ن: اینو دیشب نوشتم. وقتی هجمه ای از بیداری به من هجوم اورده بود.
پ.ن2: عشق چیه؟ عاشق کیه؟ من فقط خودمو آدم عاشقی تصور کردم.