۴۱.در انتظار قدم هایی که باید بردارم
به نام الله
یه جا توی یه کانال نوشته بود :« پارسال یکی گفت از کجا معلوم سال بعد بتونی اربعین بری کربلا؟! بیا امسال بریم! گفتم راست میگی! و بعد هرجوری شد خودم رو رسوندم! امسال دارم به چشم میبینم که آدم نباید فرصتهاش رو از دست بده...»
دارم به این فکر میکنم چرا نرفتم؟؟
به خاطر وضعیت مادرم موندم و نرفتم. گفتم امسال میمونم کمکش. دلم اما اربعین میخواست. همسرم قول داد که سال دیگر (امسال) مرا ببرد اربعین. خودش رفت و خوش به حال او و دیگر آدمهایی که رفتند. دلم برای خودم که تاحالا نرفتم میسوزه...
نمیدونم شاید دیگه هیچوقت کربلا رو ندیدم.
به قول یه شهید عزیز:« کربلایی شدن مهم نیست، کربلایی موندن مهمه. حتی اگه تا حالا نرفته باشی کربلا...»
اره! من هم اینجوری خودم رو دلداری میدم...
آه_از_دوری... ♪♪
پ.ن: تا حالا سه بار اون متن رسیده به دستم. و هر بار اشک مهمون صورتم میشه...